هواداران بالیوود | |||
زندگی نامه شاهرخ خان
با عرض سلام و خسته نباشید به همه ی هواداران بالیوود ببخشید که این دفعه هم دیر آپ کردم این دفعه هم قسمت سوم زندگی نامه ی شاهرخ خانرا براتون می نویسم...
قسمت سوم:
شهنازو شاهرخ ازهمان سالهای اولیه شاهرخ با پدرش رابطه خوبی داشته و مسا ئل خود را با او در میان می گذاشته. یک روز زمانی که شاهرخ چهار سال بیشتر نداشته با پسری که در همسایگی شان زندگی می کرده دعوا می کند و نیمه شب پدر آن پسر به طرفداری از فرزندش در حالی که مست بوده و چاقویی در دست داشته به سراغ آنها می آید. پدر شاهرخ او را به آرامش فرا می خواند و بعد از شنیدن حرفهای آنها به سراغ پسرش می آید و وقتی متوجه می شود اشتباه از جانب شاهرخ بوده از او می خواهد برود و عذرخواهی کند. پدر با این کار به او می آموزد که باید در زندگیش مسئولیت اعمال خود را بر عهده بگیرد و این درسی است که سالها بعد نیز شاهرخ خان در زندگیش از آن استفاده می کند. دوران تعحصیل شاهرخ نسبت به هم دوره ای های وهمسالان خود تفاوت زیادی داشته. او بعد از گذراندن سالهای اولیه تحصیل به مدرسه کلمبا می رود که یکی از معروفترین و معتبرترین مدارس بوده که تنها خانواده های اصیل و ثروتمند فرزندانشان را درآن ثبت نام می کردند و شاهرخ یکی از باهوش تر و با استعداد ترین دانش آموزان انجا بوده. شیتا و نکا تسوارانا یک از یک از دبیران کلمبا شاهرخ خان را در سن 15 سالگی به یاد می آورد و می گوید:(( پسری شیطان و شرور و بسیار دوست داشتنی که با کارهایش همه را به خنده می انداخت. او شاگردی بود که به خاطر کارهایش و همش فوق العاده اش همیشه در ذهنم می ماند. او در تیم کریکت. فوتبال و هاکی مدرسه عضو بود و سرپرست گوه تئاتر مدره بود و تعدادی از معلم ها بودند که همیشه از او به عنوان الگو برای دیگر دانش آموزان نام می بردند. شاهرخ خان متخصص اجرای نقش جبار سنیگ در شعله و نقش های راج کاپور بود و در جشن روز معلم کارها و عادات تمام معلمان را تقلید می کرد و هیچ کس در مقابل او چاره ای جز خندیدن نداشت)).
شیتا و نکا تسوارانا اضافه می کند.((بازیگری در خون او بود و استعدادهای ذاتی داشت. با وجود بیش از بیست و پنج سال تدریس در این مدرسه شاید تعدای زیادی از دانش آموزان نباشند که آنها را به یاد می آورم اما موضوع در مورد شاهر خان متفاوت است. تو می توانستی از او چیزی بخواهی و مطمئن باشی که آن را به درستی انجام می دهد و این یک اتفاق عادی و روزمره نبود. شاهرخ خان این گونه بود و به این خاطر فراموش کردن او غیر ممکن بود و این چیزی است که اکثردبیرانش به آن اعتقاد دارند. اما در کنار این شیطنت هایی نیز داشت که ممکن است بعضی از معلمانش ناراضی بوده باشند. اما من همیشه از شادابی و سرزندگی او خوشم می آمد)). شاهخ خان هنوز در حال تحصیل در مدرسه بود که پدر خود را از دست داد و این زمانی بود که برای خانوده خان. بسیار سخت و غیر قابل تحمل بود. میر محمد بر اثر بیماری سرطان در گذشت و در هشت ماه آخر زندگیش سعی می کرد روحیه خود را شاداب نگاه دارد. در مراحل آخر بیماری او تقریبا مجبور بود باری هر تزریق چیزی حدود 500 روپیه بپردازد.(چیزی که در دو دهه پیش بیش از اندازه گران بود) و این رقمی بود که برای خانواده او بسیار سنگین بود چون آنها مجبور بودند 23 آمپول را در طی 10 روز به او تزریق کنند. در روزهای آخر میر محمد از مرگ خود مطمئن شده بود و سعی می کرد مثل همیشه همه چیز را با آرامش و خونسردی بپذیرد. روزهای سختی برای تمام خانواده بود. اما شاهرخ سعی می کرد محکم و آرام چون او حالا سرپرست مادر و خواهرش بود و مادر او در یک اقدام شجاعانه تصمیم گرفت بعد از مرگ همسرش خودش شغل او را بر عهده بگیرد. شیتا معلم شاهرخ خان آن روزها را به یاد می آورد و می گوید.((او صمیمیت و نزدیکی خاصی با مادر و خواهرش داشت. خواهر او در کالج دخترانه سریرام درس می خواند و من و مادر او را می دیدم که همیشه در جلسات اولیه و مربیان شرکت می کرد. علاوه بر این به خاطر دارم که بعد از مرگ پدرش همراه با تعدادی از معلمان و دانش آموزان به خانه شان رفتیم و من متوجه شدم که این مرگ برای همه آنها به قدری سنگین بوده که به سختی می توانند به زندگی روزمره خود باز گردند)). شیتا ادامه می دهد (( در آن روزها هرگز انتظار نداشتم روزی شاهرخ خان را به عنوان برترین بازیگر هند ببینم. تا هنگامی که اریک دی سوزا. استعداد او را کشف کرد. شاهرخ قبل از این هم در تئاترحضور یافته بود اما اریک استعداد او را کشف کرد و به او نقشی در نمایشنامه ای با نام (جادوگر شهراوز) داد که یک تئاتر موزیکال بود و در سالن کامینی دهلی نو اجرا می شد و من و دیگر معلمان او و دوستانش همگی برای تماشای این تئاتر به دهلی نو رفتیم ودر آنجا بود که صحبت بادی سوزا متوجه استعداد شگرف شاهرخ در بازیگری شدم و اجرای او همه ما را شگفت زده کرد)).
معلم دیگر شاهرخ خان در دبیرستان که دبیر علوم و آناتومی بود نیزاو را این گونه به خاطر می آورد:(( یک دانش آموز خوب و خوش برخورد. شیطان اما نه در جنبه بد آن)) او اعتقاد دارد که شاهخرخ خان چیزی داشت که او را از دیگران متامیز می کرد و باعث برتری او می شد. من او را همیشه با آن موها. چشمان درخشان و لبخند جذبش به خاطر می آورم. در حقیقت همه در مدرسه او را دوست داشتنی می دانستند. پسری بود که همیشه در حال جنب و جوش و حرکت بود. این معلم اعتقاد دارد که شاهرخ خان حالا و در این زمان چندان با گذشته تغییر زیادی نکرده است. اگر کسی از آن روزها تا الان شارخ خان را ندیده باشد با دیدنش کاملا می تواند او را به یاد آورد. او هنوز همان پسر بچه با همان مدل مو و همان چشم ها و لبخند هاست. من او را همیشه به خاطر داشتم حتی اگر به این جا هم نمی رسید. او ادامه می دهد: ((من تا به امروز تمام فیلمهای او را دیده ام و کارهای او را دنبال می کنم)). او می گوید: به خاطر دارد که در کلاس پنجم (سال 1982_83)شاهرخ برنده جایزه ((رامان سوبرامانیام))شده است به خاطر برخورد و شخصیت خوبش در آن سال و موفقیتش در ورزش و کلا شرکت فعالانه و موفقیت آمیزش در کارهای فوق برنامه. او هم چنین در کلاس هفتم (سال1984_5) برنده جایزه ((سووارد)) شد به عنوان دانش آموز برتر سال از نظر درسی و فعالیتهای فوق برنامه.همه اینها شگفت انگیزند اما واقعیت دارد و او واقعا سزاوار آن بود. شاید همه این ها ما را به یاد نقش او در فیلم کوچ کوچ هوتاهه بیاندازد. پسری سرنده. دوست داشتنی. شیطان و موفق در ورزش و عشق. شاهرخ بعد از دوران دبیرستان به کالج هنس راج در دهلی نو رفت و موفق شد در طی سالهای 1985_88 مدرک خود را در رشته اقتصاد از این دانشگاه دریافت کند. مدیر این دانشگاه جی کی کاپور که در سال اول استاد او نیز بود شاهرخ را کاملا به یاد می آورد (( او یک دانشجوی خوش رفتار و خوش برخورد و در سخوان بود اما بیش از اندازه در کلاسهای غیرعادی بود. یادم می آید یک بار از و خواستم کمی در کلاس منتظر تر و رسمی تر باشد. اما به جز آن او همان چیزی بود که یک معلم از شاگردش انتظار داردو.باهوش و با استعداد و درسهایش را خوب می خوان و علاوه بر این در فعالیتهای فوق برنامه همیشه فعال بود)).
پایان قسمت سوم
بچه ها قصد دارم در آپهای بعدیم همچنان دوباره براتون معنی جمله های هندی رو براتون بنویسم.
وحالا بهترین فیلمهای 2008:
نام فیلم: کارگردان: بازیگران:
تاشان ویجی کریشنا آچاریا سیف علی خان. آکشی خانا.کارینا کاپر
یوراج سوباش گای سلمان خان. آنیل کاپور. زاید خان
سینگ.کینگ است انیس بازمی آکشی کمار. کاترینا کایف. ام پوری
جودا اکبر آشتوش گواریکار آبشیک باچان. آیشواریا رای
سرکار راج ررام گوپال ورما آیشواریا رای. آمیتا باچان. آبشیک باچان
خدایا تو چقدر بزرگی رومی جعفری سلمان خان. آمیتا باچان. پریانکا چوپرا
چاندی به چین می رود نیکل آدوانی آکشی کمار. میتون چاکرابورتی
دورنا گلدی بل آبشیک باچان. پریانکا چوپرا
زنده و مرده اش را می خواهند پرابهودوا سلمان خان. آیشا تاکیا
مسابقه اتومبیل رانی عباس مستان آنیل کاپور.سیفعلی خان.آکشی خانا
دامادی را یافتم مدسر عزیز فردین خان.سوشمیتا سین.شاهرخ خان
من و تو با هم آجی دوگان کاجول. آجی دوگان
بوت ناث ویوک شرما آمیتا باچان. سیف علی خان. جوهی چاولا
بازگشت گلمال روهیت شتی کارینا کاپور. آجی دوگان. ارشد وارسی. توشار کاپور
قهرمانان سمیر کارنیک آمریتا آرورا. بابی دئول. سانی دئول. سلمان خان. آرباز خان
علاالدین و چراغ جادو سوجی گوش آمیتا باچان. سانجی دات. جوهی چاولا
و این هم چند تا عکس از این فیلمها:
امیدوارم که خوشتون اومده باشه فعلا تا آژ بعدی باییییییییییییییییییییییییییییییییییی.....
228127:کل بازدید |
|
0:بازدید امروز |
|
2:بازدید دیروز |
|
درباره خودم
| |
حضور و غیاب
| |
لوگوی خودم
| |
لوگوی دوستان | |
| |
لینک دوستان | |
گل باغ آشنایی | |
بایگانی | |
آرشیو وبلاگ | |
اشتراک | |